امیرصادق صالحی

امیر صادق در پارک ...

من امروز بابام گفت:«اگر میخواهی برو و ماشین را بشور» ما از صبح تا ساعت12:00داشتیم ماشین میشوستیم تازه جلو ماشین  شوستیم که بابام گفت:«عقب راهم بشور» که من از هرفش عصبانی شدم و عقب ماشین را نشستم ...

سلام دوستان من ، چند عکس ازخودم  میگزارم.         ...

من یعنی امیرصادق در شهر بروجرد در کلاس دوم بهترین دانش آموز هستم ...

...

   سلام خوانندگان محترم من امیرصادق هستم مدیر این وبلاگ. من امسال میخواهم جهشی بخوانم نزر دهید ...

سلام چند روز پبش یکی از دوستان بابام برام دوتا جوجه فرستاد. که از ١٥ تا تخم که زیر مرغشون خوابونده بودند ٣ تاشون جوجه میشن ویکی از اونها رو کلاغ میبره ودوتا رودادن به من که خیلی کوچولو هستند وقتی از مامانشون دور شدند نار احت بودند .همینطور مامانشون .  اسمشونو جیک ومیکو گداشتم یکیشون سیاه یکی شون قهوه ای است .بعدا عکسشون رو براتون میزارم. ...

من دیروز ساعت4:15صبح رفتم پیش دکتر(نبوی) متخصص کودکان برای چکاب چون دکتر بعداز اذان صبح میاد مطب و یک داروی تقویتی برام نوشت به نام SANDROUS که کل ویتامین هارا دارد وقتی آمدیم بیرون ساعت شد 7:00من باید برای ساعت10:00میرفتم کلاس زبان بعداز که رسیدیم به خانه بعد با پدرم رفتم خانه بابا بزرگم بابام به بابا بزرگم گفت:«تو ببرش کلاس» چون خدش میخواست بره سرکار تااین جاکار آسان بود تازه باید یک شعر رم حفظ میکردم ونتوانستم بخوابم ...

مرغ من یک مرغ چینی فشن است و روزی یک تخم برایم می گذارد.

این مرغ من است   ...